Individualism
فردگرایی
این اصطلاح دربردارندهی اندیشهها، آموزهها و نگرشها مواضع متعددی است که وجه مشترک آنها پذیرش اصالت و مرکزیت «فرد» است. فردگرایی در اوایل سدهی نوزدهم در فرانسهی پس از انقلاب نضج گرفت و دال بر محو
نویسنده: استیون لوکس
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Individualism
این اصطلاح دربردارندهی اندیشهها، آموزهها و نگرشها مواضع متعددی است که وجه مشترک آنها پذیرش اصالت و مرکزیت «فرد» است. فردگرایی در اوایل سدهی نوزدهم در فرانسهی پس از انقلاب نضج گرفت و دال بر محو پیوندهای اجتماعی و دست کشیدن افراد از تعهدات و تکالیفشان در اجتماع بود. در سرزمینهای آلمانی زبان، فردگرایی معنای متفاوتی داشت: فردگرایی با رمانتیسم ارتباط پیدا میکرد و معمولاً دال بر کیش یگانگی فردی و اصالت و شکوفایی فردیت بود. در انگلستان نیز معنای دیگری داشت: فردگرایی در مقابل «جمعگرایی» قرار میگرفت و معمولاً برای اشاره به فضیلتهایی همچون اتکاءِ به نفس و ابداع و ابتکار به کار میرفت که ساموئل اسمایلز در حوزهی اخلاق ستایشگر آنها بود، و همچنین در حوزههای اقتصاد سیاست نیز به لیبرالیسم ربط پیدا میکرد. از دیگر معناهای پرنفوذ این اصطلاح در قرن نوزدهم میتوان به معنای مورد نظر یاکوب بورکهارت اشاره کرد که از نظر او فردگرایی مخلوق رنسانس ایتالیایی بود، و منظور او از فردگرایی (علاوه بر چیزهای دیگر) تصدیق تمایز افراد یگانه و منحصر به فرد و پذیرش حریم خصوصی بود (Burckhardt, 1860). همهی این معناها تا دورهی کنونی ما همچنان باقی ماندهاند.شاید بیشترین تأثیر بر کاربردهای قرن بیستمی این اصطلاح به آلکسی دو توکویل مربوط باشد که بنابه نوشتهی او فردگرایی «عبارت تازهای است که از فکر تازهای زاده شده است ... احساس و عاطفهای ملایم و سنجیده که هر شهروند را به انزواجستن از اطرافیان و پیوستن به خانواده و دوستان خویش ترغیب میکند»، در حالی که «جامعهی بزرگتر را به حال خود» وامیگذارد، ابتدا «فضیلتهای زندگی عمومی» را به تحلیل میبرد و سپس به یورش و نابودکردن همهی فضیلتهای دیگر، و سرانجام به «فرورفتن در خودخواهی محض» میرسد (Tocqueville, 1835-40). این کاربرد در میان نظریهپردازان مدرن جامعهی تودهای و منتقدان اجتماعی و فرهنگی امریکا نفوذ زیادی داشته است. فردگرایی در این معنا در تعارض با معنای دیگری قرار میگیرد که طبق آن فردگرایی عبارت فشردهای به معنای تجارت آزاد، حکومت مشروط و محدود، آزادی شخصی و همهی نگرشها، مواضع، رفتارها و آرزوهایی است که پشتوانهی معناهای فوق است. این معنای فردگرایی در نطق انتخاباتی مشهور هربرت هوور در 1928 خلاصه میشود که در آن به ستایش از «نظام آمریکایی فردگرایی پرصلابت» پرداخته بود.
اصطلاح فردگرایی در چندین آموزهی دیگر نیز به کار میرود که خصوصیت انتزاعیتری دارد. یکی از آنها فردگرایی روششناختی است. در این جا فردگرایی آموزهای دربارهی نحوهی تبیین است و حاکی از این که هیچ تبینی در علوم اجتماعی یا تاریخ نمیتواند کفایت داشته باشد (یا به بیان دیگر «سنگ بنایی» داشته باشد) مگر اینکه کاملاً بر اساس ویژگیهای افراد- ترجیحها و اولویتها، اهداف، عقاید و کنشهای افراد- پرورانده شود. کلیتهای اجتماعی یا الگوهای انبوه رفتاری، همیشه یا در نهایت باید بر حسب افراد تبیین شود. این آموزه به صورتهای فراوانی درآمده است و هرگز مناقشهها و جدلهای مربوط به آن، که غالباً پرحرارت نیز هست، متوقف نشده است. کارل پوپر و فریدریش فون هایک دفاع از فردگرایی روششناختی را برای دفاع لیبرالی از جامعهی باز ضروری میدانند. دیگرانی هم هستند، از امیل دورکم به بعد، که نفی و ابطال آن را نخستین گام برای درک جامعه شناسانهی واقعیتهایی دانستهاند که مستقل از افراد و متفاوت با افراد است. اما بعضی هم چنین مجادلههایی را ترکیبی از هشدارها و بصیرتهای سودمند با مبالغههای گمراه کننده میدانند. به این ترتیب، مدافعان فردگرایی روش شناختی با تیزبینی علیه تصور وجود مستقل برای امور اجتماعی و نیروهای جمعی هشدار میدهند و با درایت اصرار دارند که تبیینهای کلان مستلزم شالودههای خرد است، ولی بیش از اندازه بر این ادعا پافشاری میکنند که واقعیتهای اجتماعی در واقع افسانه و داستان است و کلیتهای اجتماعی صرفاً برساختهی افراد. در طرف مقابل، مخالفان فردگرایی روش شناختی به حق ادعا میکنند که ساختارهای غیرشخصی و رفتار جماعتها میتواند نیروی تبیینی مستقلی داشته باشد، ولی آنها هم با سهلانگاری بیش از حد این صور جمعی را از نظریهی معقول کنش فردی جدا میکنند.
آموزهی بعدی دربارهی فردگرایی با مقاصد عملی مرتبط است: این آموزه را گاهی ذرهگرایی مینامند. طبق این آموزه، مقاصد و اهداف همهی کنشها مقاصد فردی است و بنابراین خیر و مصلحت اجتماعی چیزی بیش از تجمع خیر و مصالح فردی نیست، و از همینروست که هیچ مصلحت اجتماعی تقلیل ناپذیری وجود ندارد که نسبتاً یا تماماً با کنشها و معناهای مشترک همگانی شکل نگرفته باشد. فایدهباوری و چیزی که امروز «رفاهگرایی» نامیده میشود مثالهای بارز این دیدگاهاند که به موجب آن مطلوبیت نسبی هر وضعیتی باید منحصراً بر اساس منافع و فواید فردی گوناگون بنا شود و تابع همین فواید باشد. چارلز تیلور ریشههای ذرهگرایی را در «آن دسته از سنتهای فلسفی» میبیند ... «که به مفروضپنداشتن یک سوژهی فاقد امتداد که به لحاظ معرفت شناختی لوح سفید و به لحاظ سیاسی حامل بی پیشفرض حقوق است، آغاز میشوند» (Taylor, 1985, p. 210). اتوگیر که ذرهگرایی را به متفکران معتقد به قانون طبیعی از هابز تا کانت نسبت میدهد که برای آنها همهی صورتهای زندگی اجتماعی «مخلوق افراد» و فقط «ابزاری برای رسیدن به اهداف فردی» بود (Gierke, 1868-1913, pp. 106, 111).
سوای همهی معناهای فوق، به انواع گوناگون دیگری از کاربرد این اصطلاح نیز میتوان اشاره کرد. فردگرایی معرفت شناختی منبع معرفت را درون فرد قرار میدهد. دکارت و شاخههای گوناگون تجربهگرایی بر این نوع فردگرایی به شیوههای مختلف تأکید کردهاند. در فردگرایی اخلاقی، اخلاق را ضرورتاً دارای جهتگیری فردی میدانند- یا به صورت خودمحوری اخلاقی (که طبق آن تنها هدف اخلاقی کنش فرد نفع شخصی خود فرد است) یا به صورت اندیشههای رادیکالتری که اگزیستانسیالیسم از آن ریشه میگیرد و طبق آن فرد منبع و سرچشمهی اصول اخلاقی و بالاترین مرجع قضاوت دربارهی ارزشهای اخلاقی و سایر ارزشهاست.
و سرانجام، میتوان به مجموعه اندیشههای اشاره کرد که فردگرایی سیاسی نامیده میشود و در آنها پیوندهای گوناگونی بین «فرد» و «حکومت» مطرح میشود: نخست این که حکومت را بر رضایت فرد فرد شهروندان استوار میدانند و اقتدار آن را نیز ناشی از همین رضایت و توافق میدانند؛ دوم نمایندگی سیاسی را نه از طرف ردهها یا مراتب یا طبقهها یا وظایف اجتماعی بلکه از طرف منافع فردی میدانند؛ و سوم، معتقدند مقاصد حکومت محدود به زمینه سازی و تأمین تحقق مقاصد افراد و حمایت از حقوق افراد است که به آنها اجازه میدهد از حداکثر فرصت برای تعقیب منافع خود بهرهمند باشند. نکتهی نخست از نظریههای قرارداد اجتماعی ریشه میگیرد، اما حتی وقتی چنین نظریههایی کنار گذاشته شود، باز هم پایه و اساس توجیه دموکراسی لیبرال است، هرچند که آنارشیستها از زمان هنری دیوید ثورو، نتیجهگیریهای انقلابیتری از آن بیرون کشیدهاند. نکتهی دوم اهمیت زیادی در تکوین قانون اساسی ایالات متحده، و پیشنهادهای فایدهباوران برای اصلاحات سیاسی، و به طور کلی برای قانونمداری مدرن داشته است. و نکتهی سوم، که میتوان آن را به جان لاک نسبت داد، محور لیبرالیسم سیاسی است.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}